روی گونه روی لب یا روی سینه پر بلاست
حالتش گوئی تو یکسان با خود آن کربلاست
خون ز هر جانب بروی حظ اسلامی جهید
خون نباشد کار اسلام و همین دین پر خطاست
من خودم را در بهشت حور و غلمان دیده ام
با لباسی از حریر سبز و جانش بی بلاست
دختران هشت یا نه ساله چون حور و پری
شاهد و غلمان پسرها لخت آن کار خداست
دست میبردم بزیر هر درختی تا هُلو را برکنم
هل هل و ایحال ما اسلامیان خود مدعاست
جان من در نزد جانان پیش غلمان پر صفاست
چونکه غلمان در میان شعر شاعر های ماست
اخگر بی دین که بر اسلام و ریشم تف نمود
گفته میسوزانمت با شاعرانت حرف آخر حرف ماست
"نوید اخگر" نازنین
حالتش گوئی تو یکسان با خود آن کربلاست
خون ز هر جانب بروی حظ اسلامی جهید
خون نباشد کار اسلام و همین دین پر خطاست
من خودم را در بهشت حور و غلمان دیده ام
با لباسی از حریر سبز و جانش بی بلاست
دختران هشت یا نه ساله چون حور و پری
شاهد و غلمان پسرها لخت آن کار خداست
دست میبردم بزیر هر درختی تا هُلو را برکنم
هل هل و ایحال ما اسلامیان خود مدعاست
جان من در نزد جانان پیش غلمان پر صفاست
چونکه غلمان در میان شعر شاعر های ماست
اخگر بی دین که بر اسلام و ریشم تف نمود
گفته میسوزانمت با شاعرانت حرف آخر حرف ماست
"نوید اخگر" نازنین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر