زن ام کردند ...
وقتی سینه هایم ، هنوز بالغ شدن را در زمان ندید
چشمانم برای یک بار ،
هوس را غنچه نکرد
وقتی دستهایم
عروسک رویا را
در آغوش نگرفت
انداختند
چادر سفیدی
با مردی که
فقــــــــــــط ....
هم خوابی و بچه
مادرم کردند
بدون آن که
بدانم زن چیست
سجده نشستم خدا را ...
تا فرزندم ، زن بعدی نباشد!
زن ام کردند ...
وقتی سینه هایم ، هنوز بالغ شدن را در زمان ندید
چشمانم برای یک بار ،
هوس را غنچه نکرد
وقتی دستهایم
عروسک رویا را
در آغوش نگرفت
انداختند
چادر سفیدی
با مردی که
فقــــــــــــط ....
هم خوابی و بچه
مادرم کردند
بدون آن که
بدانم زن چیست
سجده نشستم خدا را ...
تا فرزندم ، زن بعدی نباشد!
وقتی سینه هایم ، هنوز بالغ شدن را در زمان ندید
چشمانم برای یک بار ،
هوس را غنچه نکرد
وقتی دستهایم
عروسک رویا را
در آغوش نگرفت
انداختند
چادر سفیدی
با مردی که
فقــــــــــــط ....
هم خوابی و بچه
مادرم کردند
بدون آن که
بدانم زن چیست
سجده نشستم خدا را ...
تا فرزندم ، زن بعدی نباشد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر