سكوت از من چه مي خواهي كه من از نسل طوفانم
سرشت بابكي دارم ، اهوراي دليرانم
مزن اين گونه بر زخمم درفش بي علاجي را
علاج درد بي درمان خود را خوب مي دانم
اگر كردم ، اگر تركم ، بلوچ و تركمن يا لر
مگو اهل فلان هستي ، كه من فرزند ايرانم
برادر بودنت با من فقط در لفظ و در حرف است
كه تو در كاخ مرمرگون ، و من در كنج زندانم!
عرب گم كرده راه خود چرا من راه او گيرم ؟!
فلسطين از چه رو خواهم كه محتاج شب نانم
ربا و رشوه و دزدي ،… ، دروغ و تهمت و غيبت،
ميان اين همه پستي چرا گويم مسلمانم ؟!
تو از عدل علي گويي ولي با حال نمرودي
يزيدي ؟! يا حسيني تو ؟! نمي دانم ! نمي دانم !
چرا بايد يزيدي بود و از شور حسيني گفت ؟!
منافق پيشه را آخر درون شعله بنشانم
تو خود از زشتي مي گفتي و هر روز و شب مستي !
دگر از من چرا خواهي كه از او رو بگردانم؟
بساط ظلم را بركن ، ستم با مردمان كم كن
كه خواهد آمد آن روزي كه داد ظلم بستانم
دلا از ظلم دينداران چرا حرفي نبايد گفت ؟!
من از جور و جفا تا زنده ام ، افسانه مي خوانم
فلاني ، آشنا ، بيگانه ، دشمن ، اهرمن ، شيطان
سكوت از من چه مي خواهي كه من از نسل طوفانم
سرشت بابكي دارم ، اهوراي دليرانم
مزن اين گونه بر زخمم درفش بي علاجي را
علاج درد بي درمان خود را خوب مي دانم
اگر كردم ، اگر تركم ، بلوچ و تركمن يا لر
مگو اهل فلان هستي ، كه من فرزند ايرانم
برادر بودنت با من فقط در لفظ و در حرف است
كه تو در كاخ مرمرگون ، و من در كنج زندانم!
عرب گم كرده راه خود چرا من راه او گيرم ؟!
فلسطين از چه رو خواهم كه محتاج شب نانم
ربا و رشوه و دزدي ،… ، دروغ و تهمت و غيبت،
ميان اين همه پستي چرا گويم مسلمانم ؟!
تو از عدل علي گويي ولي با حال نمرودي
يزيدي ؟! يا حسيني تو ؟! نمي دانم ! نمي دانم !
چرا بايد يزيدي بود و از شور حسيني گفت ؟!
منافق پيشه را آخر درون شعله بنشانم
تو خود از زشتي مي گفتي و هر روز و شب مستي !
دگر از من چرا خواهي كه از او رو بگردانم؟
بساط ظلم را بركن ، ستم با مردمان كم كن
كه خواهد آمد آن روزي كه داد ظلم بستانم
دلا از ظلم دينداران چرا حرفي نبايد گفت ؟!
من از جور و جفا تا زنده ام ، افسانه مي خوانم
فلاني ، آشنا ، بيگانه ، دشمن ، اهرمن ، شيطان
سكوت از من چه مي خواهي كه من از نسل طوفانم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر