هرگز
عقب نمی نشینیم
گرفتارم هوای درد دل دارم که در بندم
گرفتارم در این زندان که بیزارم نه خوابم من نه بیدارم
امید است گرچه ابزارم که میآید به تیمارم
گهی از دیده میبارم
گهی من بر سر دارم
شکنجه کرده بیمارم
درون قلب و پندارم
به میهن من وفا دارم
کجا من دست بردارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر